اولین باری که سراغ معاملات فیوچرز رفتم، با چند تا اشتباه ساده تقریبا یک سوم سرمایه ام را از دست دادم. مشکل از صرافی یا بازار نبود، از خودم بود؛ هیجان، استفاده اشتباه از اهرم، نداشتن برنامه و این توهم که «این دفعه را خوب پیش بینی کردم». اگر الان برگردم به همان روزها، تنها چیزی که آرزو می کنم این است که قبل از باز کردن اولین موقعیت، یکی تجربه واقعی و بی تعارفش را درباره فیوچرز برایم تعریف می کرد.
در این مطلب سعی می کنم معاملات فیوچرز در صرافی را از زاویه تجربه شخصی توضیح بدهم؛ نه برای این که کسی را تشویق کنم وارد این بازار بشود، فقط برای این که اگر کسی تصمیمش را گرفته، حداقل با تصویر واقعی تری جلو برود و بداند دقیقا با چه چیزی طرف است.
تجربه شخصی من از اولین برخورد با فیوچرز
ماجرای من با فیوچرز با این تصور شروع شد که «با سرمایه کم هم می شود سود بزرگی گرفت». اهرم برایم مثل یک دکمه جادویی بود. مثلا با صد دلار، ده برابر قدرت خرید داشته باشم. روی کاغذ همه چیز قشنگ بود، اما واقعیت بازار چیز دیگری بود.
اولین اشتباه من این بود که بیشتر تمرکزم روی مقدار سود احتمالی بود، نه روی مقدار ریسکی که دارم قبول می کنم. وقتی معامله بر خلاف پیش بینی ام حرکت کرد، تازه فهمیدم عددی که در صفحه لیکوئید شدن می نویسد شوخی نیست. چند بار پشت سر هم، بدون این که واقعا بفهمم چه کار دارم می کنم، فقط برای «جبران ضرر» دوباره وارد معامله شدم و نتیجه بدتر شد.
آن جا بود که مجبور شدم چند قدم عقب بیایم، کاغذ و خودکار بردارم و واقعا بفهمم فیوچرز چیست، سازوکارش چیست، این داستان اهرم از کجا می آید و مهم تر از همه، چه جور باید با آن کنار بیایم که از کنترل خارج نشود.
فیوچرز از نگاه یک کاربر، نه تعریف کتابی
اگر بخواهم ساده بگویم، فیوچرز برای من یک ابزار دو لبه است. با آن می توان در رشد و ریزش بازار معامله کرد، ولی هر دو طرفش می تواند هم سود داشته باشد و هم ضرر سنگین. چند نکته ای که در طول زمان برایم جا افتاد این ها بود:
اول این که در فیوچرز بیشتر از خود تحلیل، «مدیریت ریسک» مهم است. یعنی این که از قبل بدانی در هر معامله چقدر حاضری از دست بدهی، اهرم را چقدر می خواهی تنظیم کنی و جایی برای حد ضرر در نظر بگیری یا نه. اگر این ها شفاف نباشد، حتی یک تحلیل درست هم ممکن است با چند پیپ نوسان اضافه، تبدیل به ضرر غیرقابل قبول شود.
دوم این که در فیوچرز، وقتی سود می کنی، خیلی راحت مغزت عادت می کند به عدد های بزرگ روی صفحه. مثلا یک بار با سرمایه کم، چند برابر سود گرفتم. همان لحظه به جای این که خوشحال شوم، ناخودآگاه با خودم گفتم «اگر اهرم را بالاتر می بردم، الان این عدد چند برابر بود». دقیقا همین طرز فکر است که باعث می شود آرام آرام از محدوده منطقی خارج شوی.
سوم این که کارمزد و جابه جایی قیمت در لحظه هایی که بازار تند حرکت می کند، روی نتیجه نهایی معامله تاثیر می گذارد. برای کسی که تازه وارد است، این بخش ها معمولا نادیده گرفته می شود، اما وقتی چند بار نزدیک سطح حد ضرر یا لیکوئید شدن رفتی و برگشتی، می فهمی که همین جزئیات ساده چقدر مهم هستند.
چطور کم کم دیدم به فیوچرز عوض شد
بعد از چند بار تجربه ناخوشایند، تصمیم گرفتم فیوچرز را مثل یک «آزمون صبوری» ببینم. کارهایی که مرحله به مرحله انجام دادم، بیشتر از هر آموزشی برایم مفید بود:
اول این که حجم معامله هایم را به شکل خنده داری کوچک کردم. آن قدر کم که حتی اگر کامل لیکوئید می شد، از نظر ذهنی و مالی برایم فشار جدی نداشت. همین کار باعث شد بتوانم بدون استرس به رفتار خودم و بازار نگاه کنم و ببینم کجاها تحت تاثیر احساسات تصمیم می گیرم.
دوم این که یک دفترچه برای ثبت معاملات باز کردم. زمان ورود، دلیل ورود، نقطه خروج، نتیجه معامله و احساس خودم قبل و بعد از معامله را می نوشتم. این کار شاید در نگاه اول وقت گیر به نظر بیاید، اما بعد از یکی دو هفته، الگوهای تکراری اشتباهاتم را واضح دیدم؛ مثل وارد شدن بعد از یک حرکت تند، یا دستکاری حد ضرر زمانی که بازار بر خلاف میل من حرکت می کرد.
سوم این که همه چیز را از نظر مدیریت سرمایه قانونمند کردم. مثلا برای خودم تعیین کردم در هر معامله فقط درصد مشخصی از کل سرمایه ام در ریسک باشد، نه این که هر چه دارم وارد چند معامله همزمان کنم. این قانون، بارها جلوی ضرر های بزرگ تر را گرفت.
نقش آموزش و آشنایی با فضای فیوچرز
چیزی که در عمل برای من مهم شد، این بود که قبل از معامله، دقیقا بدانم با چه ابزاری دارم کار می کنم. بخش های مختلفی مثل نوع سفارش، اهرم، حد ضرر، حد سود، مارک پرایس و قیمت لیکوئیدی که روی صفحه نوشته می شود، اگر فقط ظاهرا بشناسی، در شرایط واقعی و پر استرس بازار کمکت نمی کند.
به مرور سراغ منابع مختلف فارسی و غیر فارسی رفتم، ویدیو، مقاله و تجربه دیگران را خواندم تا بفهمم دیگران چطور با فیوچرز کنار آمده اند. یکی از جاهایی که برایم مفید بود، بخش آموزش های مربوط به آموزش معامله فیوچرز در kcex بود که بیشتر از این که جنبه تئوری صرف داشته باشد، فضای کلی و مفاهیم پایه این نوع معاملات را شفاف توضیح می داد و به درک سازوکار کمک می کرد.
هر چه آشنایی من با جزئیات بیشتر شد، رفتارم در معامله ها آرام تر شد. مثلا قبلا وقتی قیمت نزدیک حد ضرر می شد، سریع دستکاری اش می کردم. بعد از این که بیشتر فهمیدم چرا از اول آن حد را انتخاب کرده ام، یاد گرفتم به برنامه ام پایبند بمانم و اجازه ندهم بازار هر بار برنامه ام را عوض کند.
چند نکته تجربه محور برای کسانی که سراغ فیوچرز می روند
این ها مواردی است که در طول زمان بهشان رسیده ام. نه قانون قطعی است و نه نسخه واحد برای همه، اما دانستنشان برای من مفید بود:
اول این که تا زمانی که با معاملات عادی و بدون اهرم راحت نشده ای، فیوچرز بیشتر شبیه تمرین روی سطح سخت تر است. اگر در بازار بدون اهرم هنوز مدیریت احساسات و سرمایه برایت چالش دارد، در فیوچرز این موضوع چند برابر می شود.
دوم این که اهرم بالا، مهارت را جبران نمی کند. اگر تحلیلی اشکال داشته باشد یا مدیریت ریسک رعایت نشود، اهرم فقط باعث می شود نتیجه اشتباه سریع تر و پر رنگ تر خودش را نشان بدهد. استفاده از اهرم کمتر، برای من باعث شد طول عمر حسابم بیشتر شود و فرصت یادگیری داشته باشم.
سوم این که بهتر است برای هر معامله، از قبل سناریوی خروج داشته باشی. یعنی بدانی اگر بازار طبق تحلیل جلو رفت، کجاها ممکن است بخشی از سود را ذخیره کنی و اگر بر خلاف تحلیل حرکت کرد، کدام نقطه را به عنوان حد ضرر قبول کرده ای. تصمیم گرفتن وسط هیجان بازار، معمولا نتیجه خوبی ندارد.
چهارم این که بهتر است تعداد معامله های روزانه محدود باشد. خود من وقتی تعداد معاملاتم در روز از حدی بالاتر می رفت، دقت و کیفیت تصمیم ها افت می کرد. فیوچرز جایی نیست که بشود با خستگی ذهنی و چشم بسته واردش شد.
پنجم این که همیشه احتمال اشتباه را برای خودت باز بگذار. حتی اگر مطمئن ترین تحلیل را داشته باشی، باز هم بازار ممکن است بر خلاف تو حرکت کند. اگر با این ذهنیت وارد فیوچرز شوی که «ممکن است اشتباه کنم» راحت تر می توانی حد ضرر بگذاری و پایبند بمانی.
جمع بندی: نگاه واقع بینانه به فیوچرز
برای من معاملات فیوچرز بیشتر از این که فقط یک ابزار معاملاتی باشد، تبدیل شد به آینه ای که نقاط ضعف رفتاری و فکری ام را نشان داد. از عجله و هیجان گرفته تا امیدواری بیش از حد و نپذیرفتن ضرر. اگر کسی تصمیم دارد وارد این نوع معامله شود، به نظرم قبل از هر چیز باید به خودش زمان بدهد تا با مفاهیم و فضای روانی آن کنار بیاید.
فیوچرز نه راه میانبر است و نه جایی برای گرفتن تصمیم های احساسی. هر چقدر دانش و تجربه بیشتر بشود، ریسک هم قابل کنترل تر می شود، ولی هیچ وقت به صفر نمی رسد. مهم این است که هر کس با توجه به شرایط شخصی و توان پذیرش ریسک خودش تصمیم بگیرد که این نوع معامله برایش مناسب است یا نه.
آن چه من در این سال ها فهمیده ام این است که «یادگیری آرام، با حجم کم و مدیریت ریسک»، خیلی پایدارتر از ورود ناگهانی با انتظار نتیجه سریع است. اگر این واقعیت را از اول بپذیری، فیوچرز برایت تبدیل به فضایی می شود که در آن، هم روی خودت کار می کنی و هم روی روش معاملاتی ات، بدون این که هر بار همه چیز را به خطر بیندازی.
این نوشته صرفا روایت تجربه شخصی است و جایگزین مطالعه و بررسی فردی نمی شود. هر تصمیمی در مورد ورود به معاملات فیوچرز، در نهایت بر عهده خود فرد است و بهتر است بر اساس آگاهی، شناخت ریسک و وضعیت مالی شخصی گرفته شود.
نویسنده: یک تریدر خرده پای بازار ارز دیجیتال که سال هاست با آزمون و خطا سعی کرده حداقل اشتباهاتش را کمتر کند و تصویر واقعی تری از فیوچرز برای خودش بسازد.
